۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

تمرین مرگ



افلاطون در تعریف فلسفه گفته است : "فلسفه مشق مرگ است." اگر فلسفه را فرض بر این بوده باشد تا به کلیات بنگرد و از بنیاد ها سخن گوید، اگر فلسفه را غایت عزل نظر از جزییات است تا به شناخت مبادی دست یابد ، تمرین مرگ برای افلاطون یعنی خروج از شرایط "اینجا و اکنون" و بررسیدن بنیادها بی آنکه در شناخت و دریافتت از عالم، غرقه در جزییات فردی و انضمامی خود شوی.برای افلاطون "فلسفه" باز شناخت مبادی، یاد آوری بنیادهاست. آنچه که با مرگ و در مشق آن برایت روی می دهد خروج از تن خاکی و شکستن قیود "اینجا و اکنون" است. سقراط افلاطونی را ادعا بر این است که دریافت دانسته های گذشته، اما از یاد رفته، نیازمند اغماض از "اینجایی و اکنونیت" است، از خود انضمامیت و بازیافت درک انتزاعیت از عالم. باز شناخت بنیادها را باید در نظرگاه افلاطونی ، تمرین جدایی از روزمرگی ها و فارغ شدن از "اینجا و اکنون" بدانی . این است آنچه که برای او فلسفه نامیده می شود.نوشته های من اما ، در اینجایی و اکنونیتم روی می دهد در آنچه که فردیت مدرن بدان وابسته است. شکل گیری نفس مدرن هر چند به تمامه سلب خاطر از کلیات نمی کند، اما دایره انضمامیش را بر انتزاعیات بی بدیل ارجح می شمرد.در اینجا و اکنون نفس من صورت می بندد ، هر چند که در آن نیازمند "مشق مرگ" است تا به شناخت از بنیادها دست یابد ." آنتی تز" تلاش برای اندیشیدن است، برای فلسفیدن ، هر چند که سخت دلبسته این تعریف ازفلسفه آنجا که گفت :" فلسفه گفتگو از بنیادهاست و گفتگو از بنیادها ، گفتگو در تاریکی است " ارنست رنان
Free counter and web stats